رافائل تنها

ساخت وبلاگ
دیشب شب بدی بود. مینویسم تا یادم بمونه. اونقدر گریه کردم، اونقدر بد گریه کردم که حالم بد شد. تا قبل از این فقط یک بار اون هم برای فوت پدرم اینجوری گریه کرده بودم. این بار حتی بدتر. شاید برای عزای خودم گریه میکردم. میون گریه ها نمیتونستم نفس بکشم. یکساعت گریه، بعد تهوع و استفراغ و  لرز. دیشب توی این رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 29 تير 1396 ساعت: 18:46

صبح که بیدار شدم، تمام بدنم بی حس بود. از درون میلرزیدم. باید فرش ها رو جمع میکردم. از قالیشویی خواسته بودم که بیان و فرش ها رو ببرن برا شستن. با زانوهایی که میلرزید فرش ها رو جارو کرده و جمع کردم. اومدم دنبال عینکم.  روی شیشه های عینک لکه لکه جای اشکهای دیشب باقی مونده بود. با دستمال مرطوب پاک نشد. رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 29 تير 1396 ساعت: 18:46

همین الان وقتی داشتم میومدم سمت سرویس، تو حیاط کارخونه یه هدهد دیدم. باورتون میشه؟ پرهاش شبیه گورخر راه راه بود و شونه ی روی سرش قرمز. واقعا خوشگل بود. نمیدونم کی بود که بچگی برام گفت: دیدن هدهد شانس میاره. حالا من یه هدهد دیدم و از فکر شانسی که قراره بهم رو کنه، حسابی خوشحالم. هوراااااااا! **** آدم رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 22:17

برگ ریزونای پاییز کی چشم به رات نشسته؟...***بین تموم خواننده ها، ابی و هایده برای من یه چیز دیگه بودند و هستند.یعنی تک تک سلول های بدنم با شنیدن صدای این دو نفر، واکنش نشون میدن.خواننده های زیادی هستند که از شنیدن صداشون لذت میبرم، ولی این دو نفر تنها صداهایی هس رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 12:10

فکر کنم هفده ساله بودم که اسم بچه ی آینده ام رو انتخاب کردم.. من عاشق اسامی ایرانی بودم و هستم.دو  اسمی هم که انتخاب کردم اسامی ایرانی بودند. چرا دو تا؟ خوب یه اسم دختر و یه اسم پسر! به هرحال باید هر دو احتمال رو در نظر میگرفتم دیگه. تنها چیزی که در نظر نگرفته بودم احتمال ازدواج نکردن یا بچه دار نشد رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 12:10

غروب بود که هوس کردم کمی موسیقی گوش بدم. رفتم سراغ فلشی که دو سال قبل، همکلاسی برام پر کرده بود از آهنگهای تقدیمی خودش به من و ترانه های مورد علاقه ی من. هرچه گشتم نبود که نبود. کشوهای میز توالت را چندمرتبه گشتم. داخل کیف ها، کشوی میز تلویزیون. ولی نبود.عصب رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 104 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06

رفتم جواب ام آر آی رو گرفتم: ترجمه ی جواب گردن: دیسک خفیف در ..... سیگنال غیرطبیعی در بصل النخاع  که ممکن است در اثر التهاب یا دمیِلیشن ایجاد شده باشد.(همه ی اینها رو قبلا در ام آر آی قبلی که عید شمال انجام داده بودم نوشته بودند اما دلیل این سیگنال غیر طبیعی به نظر دکتر اون مرکز کیست نخاعی بود که غی رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06

بچه که بودم پدرم همیشه مارو میبرد پیش یه دکتر اطفال معروف توی تهران که اتفاقا شمالی بود و گاهی هم توی تلویزیون برنامه داشت.  هر وقت میرفتیم مطب دکتر ج، آقای دکتر خوشرو و مهربون با چهره ای خندان  خطاب به مادرم میگفت: خوب اول بگو ببینم دکتر الف چی تجویز کرده! دکتر الف پدرم بود. نه اینکه دکتر باشه. بلک رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 106 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06

یه اخلاق خیلی بدی دارم. اون هم اینه که وقتی برای یه کاری یا یه اتفاقی برنامه ریزی میکنم و اون اتفاق به وقوع نمیپیونده یا اون کار عقب میفته، تمام ذوق و شوقم رو برای انجام دادنش از دست میدم. انگار ناگهان کل شارژم خالی میشه و دیگه هیچ تلاشی براش نمیکنم. واقعا هرچیزی در وقت و زمان خودش قشنگه. از وقتش که رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06

بغلش کردم و گفتم دیگه دوستت ندارم. منو محکم به خودش چسبوند و موهامو نوازش کرد و گفت: میخوای منو بکشی؟! بوی تنش که بهم خورد، دوباره که از نزدیک دیدمش، وقتی مثل بچه ها صورتمو چسبوندم به صورتش، انگار همه ی بغض ها از بین رفت. ولی یه خشمی تو وجودمه که از بین نمیره! از خودم و زندگی خشمگینم. از زندگی برا ا رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06

دیروز عصر با فرزانه جون رفتیم بیرون. اول رفتم پتو رو دادم لباسشویی برا شستن. بعد هم رفتیم بنگاه. به صاحب بنگاه گفتم یکی زنگ زده میگه مستاجر صاحبخونه جدیده است و مهلت میخواد که بیشتر بشینه. صاحبخونه ی منم که خونه رو قولنامه کرده. به صابخونه زنگ بزنین و بگین من سر قرار خونه رو میخوام. بنگاه زنگ زد و ب رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06

 از صبح سرگرم بسته بندی وسایل بودم. غروب خسته و کوفته وا رفتم. به فرزانه پیغام دادم: میای بری بیرون؟ با اشتیاق قبول کرد. رفتیم. قدم زدیم و راه رفتیم و هوا خوردیم و بعد هم بستنی خوردیم و برگشتیم. الان باید برم دوش بگیرم و بعد هم بخوابم. هنوز تصمیم نگرفتم که فردا چی بپوشم. مانتوها رو شستم و باید حداقل رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06

پر کشیدن بعضی ها خیلی سخته، خیلی. مخصوصا اگه اون بعضی ها مریم میرزاخانی باشه. مخصوصا اگه نوبل ریاضی داشته باشه. مخصوصا اگه دانشگاه هاروارد دکتری گرفته باشه. مخصوصا اگه شریف لیسانس گرفته باشه. مخصوصا اگه دو طلای المپیاد ریاضی دنیا رو به فاصله ی یک  سال نصیب خودش کرده باشه. مخصوصا اگه اولین دختر راه ی رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 96 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06

بچه که بودیم، خاله شری تقریبا هر سال یا هر دو سال یک بار در حال خونه عوض کردن بود. عمو جان، همسر خاله شری، شغل آزاد داشت و توی بازار بود. اون زمونا، برخلاف حالا، مشاغل آزاد درآمد چندانی نداشتند و وضع زندگی کارمندها به مراتب بهتر بود. خاله شری و عمو جان مستاجر بودند. ما اما در خانه های سازمانی ارتش س رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 112 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 18:06

وقتی پست فرانک جون رو در وبلاگش(رژیم زیگزاکی من) خوندم، یکسری خاطرات برام تداعی شد: اولین بار سال سوم راهنمایی بودم که از صحبت های خاله خانم با مامان یه چیزایی شنیدم که برام خیلی عجیب بود. اون سالها تازه از تهران رفته بودیم به اون شهرکوچیک شمالی.توی شهر کوچیک ما اکثر آدم ها همدیگه رو میشناختند و از رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 13:46

از خستگی روی تخت ولو شدم.  یه عالمه از ظرف و ظروف ها رو چیدم داخل کارتن ها. حالا اما.... پنجره اتاق خواب بازه و باد فوق العاده ای میوزه. درخت چنار پشت پنجره شاخه هاشو سپرده به دست باد و برگهاشو به رقص درآورده. منم از روی تخت زل زدم به آسمون و اون تیکه ابر خاکستری که با سرعت داره حرکت میکنه و رقص برگ رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 13:46

صبح با هستی رفتیم مرکز ام آر آی. یک ساعتی نشستیم تا دکتر داروی مورد نظر رو نوشت و رفتیم و دارو رو گرفتیم و بردیم برای تزریق. وقتی پرستار آنژیوکت رو در دستم فرو میکرد نگاهی به بزرگی سوزن کردم و در دلم گفتم: یا خدا، خودت به خیر بگذرون. ( آخه من رگ های نازکی دارم که اکثرا به سختی گیر پرستارها میفتند و رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 87 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 13:03

دقیقا وقتی داشتم کیفم رو برمیداشتم تا از دفتر کارم خارج بشم یکی از همکاران دفتر تهران جمله ای در گروه تل*گرا*می شرکت نوشت با این مضمون که طی گفتگوی تلفنی با من، موضوعی رو به اطلاع من رسونده. پیغام فرستادم که من از موضوع بی اطلاع بودم ولی در اسرع وقت موضوع رو بررسی میکنم. با موبایلم تماس گرفت و تند و رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 107 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 23:00

میدونید مشکل وبلاگ نوشتن چیه؟  میای اینجا و درددل های خودت رو مینویسی و بعد متهم میشی ، یا مورد تمسخر قرار میگیری. اونم نه تو وبلاگ خودت. تو کامنت های وبلاگی دیگه، توسط فردی که هیچ نشونی نداره(طبق نظر خودش). متهم میشی به بزرگنمایی کردن کارکردنت و کم کاری هات که اگه به ساعت انتشار این پست ها دقت میکر رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 88 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 2:11

از وقتی اومده بودم این کارخونه ی جدید سعی کرده بودم عصبانی نشم و با زبون خوش کارها رو پیش ببرم.  در نتیجه همه میگفتن خانم مهندس مهربونه و صبور و دل رحم. امروز اما، همه خشم اژدها رو دیدند. بابت آمارهای اشتباهی که تولید داده بود عصبانی بودم. چندین مرتبه تماس گرفته بودم و سرپرست تولید تلفن رو جواب نداد رافائل تنها...
ما را در سایت رافائل تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fraphaeletanha0 بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 20:22